loading...
داستان سربازی من
حسین شریعتی نجف آبادی بازدید : 7 سه شنبه 26 فروردین 1393 نظرات (0)

سلام به همه

الن که دارم این مطلبو مینویسم شاید 8 سال دنبال فرصتی بودم که فقط "بنویسم". بنویسم از پیش دانشگاهی، سربازی،کنکور، دانشگاه، کارشناسی،سربازی، کنکور، کارشناسی ارشد، ازدواج و دوباره" سربازی"

شاید هر کد.م ازاین عناوین چندین ماه طول بکشه که فقط بگیم چی بودنو چه خاطذاتی داشتن. ولی موضوعی که از دبیرستان ذهن منو به خودش همیشه مشغول کرده و شده کابوس شبهای تنهایی من این سربازیه...معضلی که خیلی از جوونا دارن، چیزی که بنظر من بدتره کنکورو دانشگاهو ازدواجه...

قصه از اینجا شروع میشه که پیش دانشگاهی برا کنکور خوندم سال 85. اونسالا ظرفیت دانشگاها خیلی پایین بود باالاخره دانشگاه شهرکرد رشته منابع طبیعی قبول شدمو رفتم دانشگاه. بک گراند ذهنم همش متوجه سربازی بود که نکنه دیر بشه و شرایط بدتر شه. بالاخره 4 سال درسمو دانشگاه تموم کردم(با کلی خاطره که هیچ سربازی از هیچ پادگانی نداره). دوباره سربازی نامرد شد کابوسم که باید برم سربازی،پیش خودم گفتم حالا ارشد امتحان میدم ببینیم چی میشه، از قضا قبول شدم همون دانشگاه شهرکرد. دوسال دیگه بک گراند ذهنم نسبت به سربازی ضعیف تر شدو شروع کردم به درس خوندن. ارشدم تموم شد. تکمیلی بسیج رفتم که بیفتم سپاه و کارم راحتتر باشه. آخر ارشدم ازدواج کردمو تا رسیده الان: 1393/1/26. که 1393/2/1 اعزامم به "سربازی". همون غولی که من تو ذهنم ازش ساخته بودم. ولی آستین بالا زدم که برم به جنگشو شکستش بدم. از الان مثله یه تفریح بهش نگاه میکنم که برام سخت نباشه...

 

اول اردیبهشت :پادگان مالک اشتر اراک...از خاطراتش تا آخر خدمتم براتون مینویسم. یا حق

 

 

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 9
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 4
  • بازدید کلی : 51